- تره تن
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان قزوین که 37 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
معنی تره تن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تربیت کردن، ادب آموختن، فرهیختن، برای مثال پی فرهختن این تند توسن / بر ابروی غضب چینی برافکن (معروفی - شاعران بی دیوان - ۱۴۳)
(تَ رَ / رِ گَ)
لغت نامه دهخدا
در مازندران حشره ای است شبیه به مورچه با شکمی دراز و چوب خوار و گزیدگی آن آماس آرد و تا قریب یکماه بپاید و آزار دهد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
(تْ رِ)
لغت نامه دهخدا
شهر و مرکز ناحیه ای است در ایالت کیوی و در قلمرو دولت آزادایرلند قرار دارد. صاحب قاموس اعلام ترکی در ذیل ترالیه آرد: قصبه ای است در ناحیۀ مونستر از ایرلند که در ساحل رود لبه قرار دارد و از مصب همین رود که در ساحل اقیانوس اطلس واقع است 2 هزار گز فاصله دارد. این قصبه مرکز ایالت کیوی است و 12500 تن سکنه دارد
(تَ هََ)
لغت نامه دهخدا
قونیزه. قونیزا. طبّاق. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). این نامی است که مردم بربر به گیاهی اطلاق کنند که به یونانی قونیزه گویند. (از لکلرک ج 1 ص 310). ترهلان و ترهلا اسم بربری گیاهی است که به یونانی فوثیراگویند و آن را به عربی طباق گویند. (از مفردات ابن البیطار ص 138). و رجوع به ترهلا و طباق و طباقه شود
(تْ تَ نَ)
لغت نامه دهخدا
در افسانۀ نزاع با مار سه سر که در اوستا بصورت ’ثره اته اونه’ یعنی فریدون آمده است. و رجوع به مزدیسنا ص 36 و تریتا و فریدون شود
(تَلَ)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان باباجانی است که در بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان واقع و 100 تن سکنه دارد و محصول آنجا کتیراست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
(تْرا / تِ تَ)
لغت نامه دهخدا
ترنتینو. یکی از ولایات شمالی ایتالیاست که در سال 1919 میلادی از امپراطوری اتریش جدا گردید و 394700 تن سکنه دارد
(گَ زَ رَ/ رِ دَ)
لغت نامه دهخدا
شتابی بسیار کردن. (ناظم الاطباء) (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 301 الف) :
اگر نیاز وفا میکنند از آن خونی
بقتل عاشق نالان تراختن گیرد.
ابوالمعالی (ازشعوری ایضاً)
اگر نیاز وفا میکنند از آن خونی
بقتل عاشق نالان تراختن گیرد.
ابوالمعالی (ازشعوری ایضاً)
(تَ رَ / رِ یِ تَ)
لغت نامه دهخدا
تمام بدن جز دو پای و دو دست و گردن و سر. مجموع گشادگی که امعاء و معده و کبد و سپرز و مراره و قلب و ریتین در آن جای دارد. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا) : و هر ریش که بر تنورۀ تن بود، خاصه اگر بر پهلوها و برشکم بود و رگهای بسیار بدو پیوسته. (ذخیرۀ خوارزمشاهی از یادداشت ایضاً). رجوع به تنور و تنوره شود
(کَ دَ)
لغت نامه دهخدا
برهیختن. پرهیختن. فرهختن. ادب کردن. (برهان). تربیت کردن و نیک آموختن. (ناظم الاطباء). رجوع به پرهیختن شود.
(تَ رِ)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان نودان در بخش کوهمرۀ نودان شهرستان کازرون، که در 7 هزارگزی شمال نودان، در دامنۀ شمالی کوه تل مرگ و رود خانه شاپور قرار دارد. دامنه و معتدل است و 105 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه شاپور و محصول آنجا غلات و برنج است. شغل مردم آنجا زراعت و قالی و گلیم بافی است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
(تَ رَ / رِ تُ دَ)
لغت نامه دهخدا
تره تیزک را گویند و آن سبزه یی باشد که به عربی جیرجیر خوانند. (برهان) (آنندراج). تره تیزک. جیرجیر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تره تیزک و شاهی شود
(رَ / رِ تَ)
لغت نامه دهخدا
سیاه اندام. کالبد سیاه و تاریک:
پدید آمد از دور چیزی دراز
سیه رنگ و تیره تن و تیزتاز.
فردوسی.
فرزند تو این تیره تن خامش خاکی است
پاکیزه خرد نیست نه این جوهر گویا.
ناصرخسرو.
رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
پدید آمد از دور چیزی دراز
سیه رنگ و تیره تن و تیزتاز.
فردوسی.
فرزند تو این تیره تن خامش خاکی است
پاکیزه خرد نیست نه این جوهر گویا.
ناصرخسرو.
رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
گیاهی است از تیره چلیپاییان که جزو سبزیهای خوراکی معمولی است و مزه اش تند و تیز است. گیاهی است یکساله و برگهایش کوچک و میوه اش خرجینک و بالدار است: تر تیزک رشاد تره تندک حب الرشاد
زیر شیروانی